خنده حلال

جایی برای خندیدن

خنده حلال

جایی برای خندیدن

وروجک جبهه

جواد کشاورز | سه شنبه, ۱۷ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۰:۵۸ ب.ظ

 

وقتی اسیر شدیم از همه رسانه ها آمده بودند برای مصاحبه و در واقع مانور قدرت و استفاده تبلیغاتی روی اسرای عملیات بود. نوبت یکی از بچه های زرنگ گردان شد. با آب و تاب تمام و قدری ملاطفت تصنعی شروع کردند به سوال کردن.


یکی از مأموران پرسید: 

- پسر جان اسمت چیه؟

- عباس.

- اهل کجا هستی؟

- بندرعباس.

- اسم پدرت چیه؟

- به او می گویند حاج عباس!

گویی که طرف بویی از قضیه برده بود پرسید:

- کجا اسیر شدی؟

- دشت عباس!

افسر عراقی که اطمینان پیدا کرده بود طرف دستش انداخته و نمی خواهد حرف بزند به ساق پای او زد و گفت: دروغ میگی!

و او که خودش را به موش مردگی زده بود با تظاهر به گریه کردن گفت:

- نه به حضرت عباس!

  • جواد کشاورز

نظرات  (۱)

سلام

نمی دونم تا حالا یه رابطه ی دوستی و عاطفی با شهدا داشتید یا نه...

خلاصه با یه بازنشر از پست یکی از بزرگواران در خدمتیم!

پستی که گام به گام توضیح میده چطوری روح یه شهید رو با خودتون همراه کنید و چجوری از یه دوست آسمونی تو تک  تک لحظاتتون کمک بگیرید....

تشریف بیارید

یا علی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی